بس کن ابر بی محابا کشورم را آب برد
از بهار و روح سبزش باورم را آب برد
صد غزل از برْکت دستان تو گفتم ولی
یک شبه خودکار و برگ دفترم را آب برد
با همین پژمردگی فکر شکفتن بوده ام
غنچه ٔ اندیشه های پرپرم را آب برد
می تپید احساس شعرم در پی یک قطره اشک
ساکتم زیرا که چشمان ترم را آب برد
نیمه ٔ عاشقتر من داغدار یک غم است
نیمه ٔ پر جنب و جوش دیگرم را آب برد
مادری دنبال فرزندش هراسان می دوید
کودکی فریاد می زد مادرم را آب برد
خواستم نفرین کنم بر دزد لبخندت وطن
آه و واویلای بیت آخرم را آب برد ......
#منصوره_نوروزی
هفتم فروردین نود و هشت
#سیل
🖤
تاریخ ارسال :
1398/1/7 در ساعت : 0:54:56
| تعداد مشاهده این شعر :
263
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.