((خانه ی دوست))
تـمـام مـی شـوم آهستـه پشت خانه ی دوست
بـه آن بـهـانـه کـه پـیـدا کنـم بهـانـه ی دوست
بـه هـر کـرانـه که دل پـا نهـاد و دیـده نشست
نشانـه ایست درخشان ز بی کـرانه ی دوست
کسی بـه شعر تـو پـاسخ نـداده اسـت هــنـوز
که گفتی ازسرمستی"کجاست خانه ی دوست"
چـه اتـفـاق بـزرگـیـست ایـن کـه مـی افـتـد
نشستـه بـر لـب هر بـلـبـلی ترانـه ی دوست
غـم جـهـان ، بـه دمـی می رود ز یـاد اگـر
بـه عشق بشنوی آهـنگ عـاشقـانه ی دوست
ز دوستـی نـتـوان یـافـت گـوهــری بـهـتـر
تهی مبـاد ازیـن گنج ِ گـل خـزانـه ی دوست
کـبـوتـر دل ِ تـنـگـم ، پـی بـهـانــه مـگـرد
بـرون ز مـرز ِ گـمـان است آشیـانه دوست
خـدا کـنـد کـه بـه آیـیـن آشنـایـی و عشـق
قـدم گـذاشـتـه بـاشـم در آستـانـه ی دوست
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/5 در ساعت : 19:17:41
| تعداد مشاهده این شعر :
1600
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.