«دل از دست داده»
بیهوده سرزنش نکن این مرد ساده را
این شاعر، این همیشه دل از دست داده را
دست خودش که نیست اگر بی قرار توست
از او نگیر، فرصت این عشق ساده را !
از این خروش و خشم نصیبی نمی بریم
آبی بریز، آتشِ بی استفاده را !
ازاین و آن نترس، به رنگ قدیم ها
پرکن، بدون دغدغه، این جام باده را
رسمی است از گذشته، دراین سرزمین، کسی
هرگز لگد نمی زند از پا فتاده را !
دستی به شانه اش بکش ازروی مهر، این
درپیشگاهِ عشق و جنون سرنهاده را
او، آن مسافریست که از دور دست ها
با اشتیاق روی تو، طی کرده جاده را
از پا هنوز هم ننشسته، نگاه کن
این برمدار عاشقی اش ایستاده را !
با چشم های خویش بگو، در کنار راه
از یاد، لحظه ای، نبرند این پیاده را !
***
حسّی شگفت، در پی خود می کشد مرا
چیزی مباد سست کند این اراده را !
تاریخ ارسال :
1398/12/14 در ساعت : 19:56:39
| تعداد مشاهده این شعر :
142
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.