ساقیا دستی عیان کن تا شکافد نیل را
باده ای دِه تا که آرامش دهد این ایل را
ما که برتر نیستیم از آدم و نوح و خلیل
رحم کن بر ما همانطوری که اسماعیل را
جان بقربانت اَجل بدجور جولان میدهد
لااقل قدری بپیچان گوشِ عزرائیل را
حال اگر میزد یکی از خَلق تیری بر مَلک !
یا اگر میخورد سنگی بالِ جبراییل را ...
شک ندارم نازنینا که هماندم بیدرنگ ...
اَمر میکردی به "بنفخِ صور" اسرافیل را
*
ما چهل منزل شکستیم و لب از لب وا نشد
سوختیم امّا یکی فریادرس پیدا نشد
*
جان فدایِ تو .. چرا خون در دلِ ما میکنی
بهرِ چه با ملّتِ مظلوم بَد تا میکنی
ما که یک عمرست میرقصیم با هر سازِ تو
پس چرا تنها ملائک را تماشا میکنی
صف به صف هستند در کویِ تو از ما بهتران
من که میدانم چرا این پا و آن پا میکنی
هر چه میخواهی بگو .. ما زیردستان میکنیم
ما اگر کاری بخواهیم از تو آیا میکنی ..؟
یازده قرن ست که چشم انتظاری میکشیم
یازده قرن ست که امروز و فردا میکنی
*
درد اگر داریم .. میسازیم ، درمانش نکن
ما همین " دُردانه" را داریم پنهانش نکن
*
مهران ساغری
ترکیب بند
۹۹/۰۱/۰۲