«شیوَن گاه»
به نمایش بگذارند در این شهر سیاه
خویش را، عده ای از جنس ریا، گاه به گاه
قصد دارند، ازاین آب گل آلود، این قوم
ماهِیی چند بگیرند فقط از این راه
قصد دارند، بسازند از این تکّه نمد
درچنین فصل، برای سرِ خود بلکه کلاه
گرهی باز نخواهد شد ازاین کار اصلا
دل نبندیم به این قوم به این درمانگاه!
کاری از این همه تردستیِ هر روزه ی شان
برنیاید، شده دیریست که این مُلک تباه !
دست ها روشده دیگر، به چه کاری آید
این همه حرف دروغ، این همه تزویر و گناه
نیست در شهر کسی غیرِهمین اهرمنان
مشکلِ اصلیِ این ملتِ بی پشت و پناه !
آفتی بود که از جانب شیطان آمد
چند وقت است شده کشور من شیوَنگاه
زور و تزویر در این خطّه به هم ساخته اند
ما نگوییم مگر قِصه ی خود را در چاه !
شعبده بازی ات، ای جهل! به پایان برسد
می شود خلق ازاین کار، سرانجام آگاه
عاقبت خانه ی ضحاک فرو می ریزد
می شود دستِ ستم بارگیِ او کوتاه !
این خبر ها به فریدون برسد آخرِ کار
می شود شامل ما لطف خدا، خواه نخواه
سایه ی روشنی، ازدور نمایان شده است
پشت این ابر نمانَد، به خدا، هرگز ماه !