تو شاعرانه ترین ادعای یک غزلی
من آخرین قدم از ردپای بارانم
تو آن همیشه بهاری که با تمام دلم
میان دغدغه هایت غریبه میمانم
تو خنده ی شب مهتابِ آرزوهایی
من آن پری که به یاد گذشته گریانم
تو عاشقانه بزن زخم مثنوی مرا
که من درخت تبرخورده ی پریشانم
تو آن مترسکِ چوبی، پناهِ گندم ها
منم که مزرعه ای خشک و رو به پایانم
گذشتن از دل و ماندن به پای خاطره ها
برای قلب تو هم سخت بوده میدانم
چگونه دل بـِکـَنم از حریمِ آغوشت
که یاد تو نکند سایه ی گریزانم
تمامِ دلخوشیِ من اسیرِ فاصله هاست
گناهِ سادگی ام بود عشقِ پنهانم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/26 در ساعت : 22:28:11
| تعداد مشاهده این شعر :
1448
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.