تو گفتی، عشق محکومه! هنوزم عشق، محکومه؟
نمیدونی عزیزمن؟ که این دل، غرق در خونِ؟
نمی فهمی، تو حالم را؟ نمیبینی، هوایم را؟
نمیپرسی ز خود، جانم؟ که بی تو ، آیا می مانم؟
نگو عاشق، نیستم من! نگو اینه، همه جرمم
نگو تنها شدی، رفتم! همیشه، در تو بودم من
همه جا و، همه لحظه، کنارت بودم ای، عمرم
تو را کِی من، رها کردم؟ بگو کی من، خطا کردم؟
مگر جز روی تو، ای ماه! به چیزی هم، نگاه کردم؟!
نگو عشقم، نمی بینی! نگو حالم نمیدانی!
نگو این عاشق، خود را، چو نامردان، میدانی!
نگو عمرم، نگو جونم! که بی تو، موندنی نیستم
نگو از عشق دل کندی، که بی تو، نیستم! نیستم!
نگو که عشق محکومه
نگو که عشق محکومه
نگو ...
(اصلاح توسط نیروان پارسا)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/26 در ساعت : 22:46:58
| تعداد مشاهده این شعر :
941
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.