ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



از اعترافات (1)


وقتی شعر بوسه نمی شود بر پیشانی ات



جاده ای که امکان برخورد دوباره مان



حتی پس از سالها



در آن به وقوع بپیوندد



وقتی شعر سایه به سایه ات نیست



 در خلوت خطی افقی بین هزار آدم و ماشین



صبح سرمای منجمد خاکستری پیاده رو های خاکیست



با دور نمایی از دریاچه ای محصور



 و کوهی که عجیب بی تفاوت است



و فلق



 وقتی صورتش را سرخ می کند همانطور سخت و بی روح ،



هیچ راننده تاکسی ای دیوانه نیست



تا اتفاقی اذیتت کند



بدزددت



زیر بگیردت



و درخت های سیم پیچی شده تا افق یک دهکده ی دور



کج اند



گاه تنها یک سگ



پارس شبانه ات را به هم می زند



وقتی سحر با سطل های زباله ور می روی



و دنبال دندان گرگی هستی که



از ساختمان نیمه کاره روبرو



 جرت بدهد



 یا طوله هایش را شیر بدهی .



من همیشه از ازدهام اینهمه بی تفاوتی می ترسیدم



حیوانات کوچک پلاستیکی یادت هست ؟



گاه صبح های خمیده و خمار



چند تا از آنها را می بینم که دارند روی آسفالت ها راه می روند



و من که خیلی بزرگ شده ام



روی مزرعه بالا دست دراز کشیده ام و فیل ها



و الاغ ها و کفتر ها بازی خودشان را می کنند



کدام شب و کدام ستاره ؟ بوسه بوی زباله مانده می دهد .



من بزرگ شده ام



اندازه ای که کتابخانه ام از خودم بزرگتر است



حتی سلام کردنم و سر سنگین پاسخ دادن هایم



من بزرگ شده ام و عجیب است کودکی بی رمق و افسرده



این لباس های تنومند را



هر روز به اداره می برد .



گاهی به تناسخ می اندیشم – همیشه –



و اینکه توی درخت ها صدای باد باشم



یا فلوتی بر لبان یک نوازنده مست



ابری عجیب باشم



باردار حوادث هوایی



یا یک تخت



با بیشمار خاطره از خواب .



چقدر به لمس بیهوده ی جهان معتاد شده ام



و پک به سیگار های تقلبی



و پاتک نزدن به حماقت یک دیدار .



امریکای سیاه ، افریقای نژاد پرست و حتی اروپای فقیر



نمی دانم کلیه هایم چرا به سنگ های  اردبیل دلبسته اند



و لابد خوراک لاشخور ها نخواهم شد



بسیار روزگاری ست که بی توام . 


کلمات کلیدی این مطلب :  از ، اعترافات ، (1) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/10/29 در ساعت : 11:49:44   |  تعداد مشاهده این شعر :  1075


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمیدرضا اقبالدوست
1390/10/29 در ساعت : 21:31:57
پاینده باشید جناب ضیایی از شعر زیبایتان لذت و بهره بردم /یا حق
صادق رحمانی
1390/10/29 در ساعت : 13:13:13
دلنشین و با دغدغه است این شعر.
علی سعادتخانی
1390/10/29 در ساعت : 22:27:45
زنده باد استاد ضیایی
سید حکیم بینش
1390/10/29 در ساعت : 12:50:50
با سلام
سخت کیف کردم از این شعر
واژه کیف خودش آمد من بی تقصیرم
اینگونه شعر ها را که می خوانم، زندگی را جز شعر نمی بینم.
درود بر شما
مصطفی پورکریمی
1390/10/29 در ساعت : 22:56:31
سلام جناب استاد ضیایی گرامی
چه حس خوبی در این شعر زیبا نهفته است خیلی عالی بود.
بازدید امروز : 6,625 | بازدید دیروز : 20,496 | بازدید کل : 121,714,381
logo-samandehi