امشب برای محکمه قاضی تویی خدا
بشکاف غربت دل ما را جدا جدا
یکبارهم 'قلم که نداری' اشاره کن
من مینویسمش تو ولی استخاره کن
بشنو وازعدالت خود استفاده ای..
اصلا به حرفهای دلم گوش داده ای؟
یادت که هست آمدنش را؟ فریب بود
مثل وصال آدم و حوا و سیب بود
:"آسوده باش دلهره هایت برای من
اما کنارعشق، وفایت برای من"
وقتی سکوت راکدِ دل را صدا شکست
وقتی که در لباس وفا بی وفا نشست
دیدم که عاشقانه نگاهش دروغ بود
انگار قلب خاطره هایش شلوغ بود
رحمی بکن دلیل بیاور چرا نماند؟
گفتی که:"وعده شرطِ وفا" ازقضا..نخواند!
چیزی بگو خدا که شکستم میان وهم
باور بکن مرا،غم این شعر را بفهم
حتما صدای بی کسی ام را شنیده ای
شاید تو هم به آخر دنیا رسیده ای..
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/3 در ساعت : 17:39:49
| تعداد مشاهده این شعر :
992
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.