یکی یک دانه
اگـر یک لحظه هم بینم رخ ماهت نمی میرم
ستایش میکنم ربی که داده اینچنین میرم
توان هجر رویت را ندارم سخت بیمارم
الهی لطف کن هر دم بر این از عشق اکسیرم
دلم لبریز از عشقت ز مهرت در تب وتابم
مروت نیست دستم را نگـیری چون زمین گیرم
عبادت گر کنم بر درگه باری تعالایی
یکی یکــدانه در قلبم تویی و دامنت گیرم
نوازش کن بکش دستی به مویم سجن گلشن کن
یگانه منجی ام هستی رهایم کن ز زنجیرم
کرم کن پادشاها لطف کن ای ماه نورانی
رهایم کــن زقید ظلم و جور و بند تدبیرم
مرا هم راه ده در جمع سر مستان محبوبت
اگر آیم به کـــویت تا ابد مهمان تقدیرم
نگاهت میکنم هر دم بیاد شعر می افتم
شهنشاها نگاهم کن که افتد بر هدف تیرم
الا ای مرغ جان من به پیش یار نیکو رو
همان کس کز فراقش درجوانی همچنان پیرم
مصطفی معارف 13/2/77 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/16 در ساعت : 12:37:6
| تعداد مشاهده این شعر :
957
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.