دلم گدازه ی آتش فشان تنهائی است
قدِ خمیده عاشق، نشان تنهائی است
به زلف یار جفاکیش دل نمی بندد
کسی که مرغ دلش میهمان تنهائی است
غزل اگر چه بیانی است از غم دوری
تمام دلبریش از بیان تنهائی است
سحر به دولت خورشید، ترک دوری کرد
همین تفاوت ایام ، جان تنهائی است
هزار قافیه باید برای گفتن غم
که مرز شادی و غم، آستان تنهائی است
برای ترجمه ی غم، زبان دل باید
نگاه غمزده، تنها زبان تنهائی است
خدا یکی است و دلدار هم نمودی از او
ولی تفاوت وحدت میان تنهائی است
میان این همه الفاظ گنگ و بی معنی
دلم گدازه آتش فشان تنهائی است.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/24 در ساعت : 14:38:22
| تعداد مشاهده این شعر :
919
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.