دلم گرفت
از ا ین سیاه کاری دورا ن د لم گرفت
از عصر بی پناهی ا نسا ن د لم گرفت
کو آن طرا وتی که به باغ وبه د شت بود
از غربت بها ر و گلستا ن د لم گرفت
گرد وغبا ر بر رخ آیینه ها نشست
از کوهسا ر ود شت و بیا با ن د لم گرفت
د یگر برای خنده و شا د ی مجا ل نیست
از چهره ها ی خسته وحیرا ن د لم گرفت
در این رکود نغمه چه دلگیر مانده شهر
از قار قار این همه زاغان د لم گرفت
از این افق که خیمه ی خود را به د شت زد
ازاین غروب زرد پریشان د لم گرفت
پا کی و راستی و رفا قت فسا نه شد
از شعله های سر کش عصیا ن د لم گرفت
افسرده شد روان حقایق ز گیر ودار
از گیر دار معرکه داران د لم گر فت
چنگی به د ل نمی زند این واژه ها ی سرد
از این هوا ی سرد زمستا ن د لم گرفت
نا صرعرفا نیا ن
زمستا ن 86
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/26 در ساعت : 13:2:47
| تعداد مشاهده این شعر :
1242
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.