گاهی باران می شوم و به احترام تو از اوج به پابوس درگاهت تعظیم می کنم...
گاهی ابر می شوم تا به عشق تو...
شوق تو...
تمامی آسمان و زمین را به خویش خیره کنم...
دل خوشم به نیم نگاهی... گوشه چشمی ... و به بالا انداختن ابرویی...
در جلوه جمال تو صدها بار قدم زده ام و باز انتهایی نیست...
دیده ام چشمهایت را .. غرق در شبنم...
و حس میکنم با گوش های تیز به صدای پای من گوش می کنی..
من عبور از جاده های نمناک نگاهت را دوست دارم...
و به تک تک سلول های دل بی نهایتت قسم...
همه عمر نگهبان حریم خاطراتت خواهم ماند...
شاید کسی برای من که سراسر انتظار توام...
در خلوت این شبهای بارانی دعا کند...
دوستت دارم...