مادر... (سهیل ساسان)
مادر...
که پر ز شرابِ محبتّی....
هر شب به سجده... دعا میکنم تو را...
به چشمهای تو که نگاه میکنم شرمنده میشوم...
آنقدر که نمیدانم...
کجای مهربانی هایت را بوسه باران کنم....
به دنیا آمدن من هم برای تو درد داشت...
درست مثل بودنم...
و من هرگز نتوانستم مرهمی باشم بر غصّه هایت...
مادر...
من به خاطر یک لحظه لبخند تو همه کار میکنم...
آنقدر که حتّی تصورش را هم نکنی...
به لبخند های دلنشینت قسم...
عزیزتر از جان ندارم که فدای تو کنم...
به اسم تو که رسیدم...
واژه ها خاک شدند به پای بزرگواریت...
مادر...
دوستت دارم...
دوستت دارم...
دوستت دارم...
بی هیچ بهانه ای...
بی هیچ منّتی...
تو در تک تک سلول های وجود من ریشه داری...
ای سبز ترین گل هستی...
مادر...
من به نفسهای تو...
به برق نگاهت...
و به تمام بودنت نیازمندم...
و بی عطر تن تو خواب به چشمهای من راه ندارد...
مادر...
روزت مبارک...
روزت مبارک...
روزت مبارک...
با ساده ترین احساسات پسری...
که حاضر است تمام تلخی ها را به جان بخرد...
تا تو شیرین ترین لحظات را تجربه کنی...
مادر...
روزت شاد...
لبت خندان....
وجود مهربانت همیشه سلامت...
دلت...
دلت...
دلت...
سرشار از حس ناب مادری...
.
.
تقدیم به مادرم
با عشق... عشق... عشق...
مادر تو را تا بی نهایت دوست میدارم
با عشق، نه از روی عادت دوست میدارم
مادر تمام چشمها دیدند عشقت را
اندازه ی حال عبادت دوست میدارم
مادر شکوهِ بودنت گرمای دستانت
آری!! تو را با این لطافت دوست میدارم
مادر تویی زیباترین افسانه ی هستی
من بوسه را بر دیدگانت دوست میدارم
مادر مرا سیراب کن آغوش میخواهم
من بهترین ها را برایت دوست میدارم
مادر همین آرامش و احساس، شیرین است
وقتی نفس ها را به یادت دوست میدارم
مادر تو را تا بی نهایت دوست میدارم
با عشق، نه از روی عادت دوست میدارم
سهیل ساسان