ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



طاقت بیار دلم...(سهیل ساسان)


 



 



گاهی به گنجشک های روی شاخه ی درخت هم حسودیم         می شود....



به آنها که با بالهای کوچکشان تا اوج ابرها می روند...



به آنها که پنجره ی دلشان همیشه باز است...



رو به آسمان...



از کوچه های گلی که رد می شوم...



به آنهمه پاکی علف های هرز کنار کوچه غبطه می خورم...



من حقیقت عشق را در چشم های دخترک ساده ی روستایی با تمام وجود حس کردم...



وقتی دستهای سردش را با نفسهای کودکانه اش تند و تند گرم می کرد...



و عروسک چوبی اش را که با ارزش ترین دارایی او در جهان بود چقدر عاشقانه به سینه می فشرد...





من تلخ ترین نگاه را دیده ام...



وقتی پسرک پنج ساله با پاهای برهنه در برف به کفشهای من نگاه میکرد...



و من...



فقط به او لبخند زدم و برایش دست تکان دادم...



و تا امروز در چشمهای هیچ کسی حسرتی به آن ابعاد و عمق را تجربه نکرده ام...



دست لطیف کودک بر میله های گاری..



این سهم پاکی او از زندگیست.. آری!!



با چشمهای خسته با بغض در گلویش..



پرسید آی آقا.. اجناس کهنه داری؟؟؟



گلم.. حساس که باشی درد داری...



و من تمام دردها را به جان می خرم...



چرا که ایمان دارم به آمدن تو...



و کاش میدیدی چه سوزی دارد هوای نبودنت...



من  میکشم... تمام رنج ها را... و  مینویسم شبانه روز... عاشقانه هایم را...



من خوب میدانم...



تو می آیی با دستهایی که برای در آغوش کشیدن من همیشه جا دارد...



و با بوسه هایی به شیرینی لهجه ی کودکی هایمان...



وقتی به رفتگر محله مان هم از ته دل میگفتیم:



عمو زون عاسقتم... 



سهیل ساسان


کلمات کلیدی این مطلب :  طاقت ، بیار ، ، دلم...(سهیل ، ساسان) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/3/5 در ساعت : 14:25:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  897


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 4,340 | بازدید دیروز : 14,006 | بازدید کل : 121,733,814
logo-samandehi