صبح صادق به تماشای تو بر می خیزد
برکت از هرم نفسهای تو بر می خیزد
می خورد بر دل ِ دریای ِ پریشان چشمت
موج با گرمیِ ژرفای تو بر می خیزد
عطر بابونه و ریحان و گل ِ شب بوهم ...
تا قیامت به تمنای تو بر می خیزد
هرچه آشوب به دامان بشر می افتد
بی شک از چشم و سروپای تو برمی خیزد
قلب یوسف به کف دست گرفتن آخر ...
ساده از دست زلیخای تو بر می خیزد
چشم خونبار پلنگ ِقفسی می داند
ماه هم در شب ِ یلدای تو بر می خیزد
کام ما را کمکی با لب خود شیرین کن
راحت از بوسه ی گیرای تو برمی خیزد
13/1/1389 م- شوریده سید مهدی نژادهاشمی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:20:11
| تعداد مشاهده این شعر :
1068
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.