سلام گل آفرين ؛ گل قصه هاي من
گل آفرين فرزندي ندارد
اما براي همه كودكان دنيا دل مي سوزاند
او مي تواند
به تمام زبان هاي زنده دنيا گريه كند
بي آنكه حتي يك كلمه حرف بزند.
گل آفرين شهرزاد قصه گوي تبار من است
زني آواره در كوچه هاي خرم آباد
كه هر روز گل هاي پيراهنش را به كودكان مي دهد
تا به او سنگ نزنند
گل آفرين خانه ندارد
اما هميشه با ستاره ها هم بازي است
و گاهي ماه را ميهمان مي كند
و به كوچه هاي خاكي اين شهر مي آورد
و گاهي به شوخي خاك در چشم آفتاب مي ريزد
گل آفرين آن قدر مي خندد
كه همه فكر مي كنند ديوانه است
گل آفرين هيچ گاه عاشق نشده است
اما عاشق ترين است
گل آفرين نم نم اشك هايش را
به گل هاي پيراهنش مي دهد
تا هيچ موقع پژمرده نشوند.
-
گل آفرين زني است كه سالهاست در كوچه هاي خرم آباد به مردمش مي خندد
14 / 1 / 90 – خرم آباد
کلمات کلیدی این مطلب :
گل ،
آفرين ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:20:16
| تعداد مشاهده این شعر :
935
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.