تنديس سرد
دهان از روي عا دت باز و چشم و گوشها بسته
زبان در گردش امّا فكر، خواب آلود و وابسته
تـن آسايي و گرديــدن به گرد خود طــنابي بود
كـه استـعــمار پــيــر آن را به پــاي فكر ما بسـته
ز بالا دســتِ كوچــه، دادِ عــدل و داد مي آيـد
ولـي راه عــبــورش را سه دست هــمنوا بسته
هميشه زور و زر با دست تزوير از پس پرده
عــدالــت را نـهــان و آشكارا دست و پا بسته
بـبـيـن مـولا علي جان دست مكر نهرواني را
كــه بـر پيـشانيِ عــدلت، نشان خويش را بسته
به سرداب قـفـس خوابيده ايم از فكر كوته بيـن
بـبـيـن رويـاي كـاذب، عـقــل ما را تا كجا بسته
خدا پيمان گرفت از ما كه در خود بنگريم او را
چـرا چشــمان ما خود را به دست نـا خدا بسته؟
مگـر با صاعـقه از خواب غــفـلت ديده بگشايـيـم
ز رويـا يـي كه دستِ شعـبـده بر چشمها بســته
"كـريـما"بي گـمان تـنـديس سردِ خشك و تو خالي
گــذر گاه تـفـكــر را بـه رهــپــوي خــدا بســتــه
تاریخ ارسال :
1391/3/24 در ساعت : 23:6:32
| تعداد مشاهده این شعر :
893
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.