ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



آغاز رسالت


اقرا باسم ِ...بخوان به نامش...هان!



اقرا باسمِ ...به نام خالق جان



گفت: خواندن نمی توانم من



گفت جبریل: داده او فرمان!



آه....من امی ام! نمی دانم



گفت جبریل: ای ستوده بخوان!



لرزه افتاد بر تن احمد



گشت نازل به سینه اش قرآن



خواند آنگه به نام معبودش



شعله می ریخت در دلش ایمان



خواند و این آیه را تلاوت کرد



از علق آفریده شد انسان



پس سکوتی به غار حاکم شد



لرزه بر جان و همچنان حیران



با دلی منقلب...سری آگاه



با نگاهی نشسته در باران



کوه را پله پله پایین رفت



در سکوتی عمیق و بی پایان



خانه اینک سرای امنی بود



که محمد درآن بگیرد جان



ای خدیجه! هوای من سرد است



لرز دارم...ببین مرا اینسان



هستم اینک نبی ! منم احمد



منم و سینه ای پر از قرآن



گفت آن شب خدیجه با احمد



ای رسول خدا! محمد جان



منم آن زن که با تمام وجود



به تو آورده ام کنون ایمان...



شد رسالت شروع از آن شب



جهل را گشت نقطه ی پایان



و علی دومین مسلمان بود



آمد و بست با نبی پیمان



و خدا فرصتی فراهم کرد



بهر اوج و تعالی انسان 


کلمات کلیدی این مطلب :  آغاز ، رسالت ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/3/28 در ساعت : 4:51:15   |  تعداد مشاهده این شعر :  885


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 2,533 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,718,001
logo-samandehi