نگاهت زهر و احساست شبیه باغ لیمویی
و لبخند ِ کم و بیش ات ، همیشه نوش دارویی
پراکنده نخواهی کرد ابر غصه و غم را
وزیر پوستین شب کم آورده پرستویی
نچرخان روسری ات را به لطف باد پاییزی
که با خود می بری تار دلم را ساده هرسویی
من از دست تو دل خون و ، من از دست تو تب دارد
مرا حلاج می خواهی – مرا بردار گیسویی
دوباره نقش می بندی تُ رنج و فصل گندم را
درون چشم هایت گم شود کمبود شب بویی
من از اردیبهشتت حس و حال دیگری دارم
تو درگیر هزاران پیچ و تاب سحر و جادویی
ولی افتاده لرزه برتن من – خاطرت باشد
که بعد از تو نمی ماند نشان از برج و بارویی
http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/9 در ساعت : 16:8:5
| تعداد مشاهده این شعر :
931
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.