اي عشق مدارا كن آتشكده ام كردي
آرام بيا بنشين درجانم اگر مردي
ممهورتو كردم دوش قفل در دلداري
ازچون تو نمي آيد امروز كني سردي
مي خندي ومي گويي صدقصه زهجرانها
زين جور و جفا جانا دنبال چه مي گردي؟
برسينه زدم سنگ ِمشتاقي و مهجوري
برمن نسزد بازآ اي جان جوانمردي
گر آيي ودل گيري ازآن تو بسم ا...
ورنه به سرم گويم ازآنچه كه آوردي
گفتي كه بهارانم ، با سبزه برون آيم
ديدم كه زمستاني ، در قامت آذر، دي
بازازتونگيرم دل ، با آن همه بيدادت
اما نكني حاشا ، بد كردي وبد كردي
احد روحاني – 23 فروردين 90
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:23:3
| تعداد مشاهده این شعر :
1045
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.