مروری کردم از اول به آخر زند گانی را
به امیدی که جویم خاطرات ِ آن چنانی را
برابرچون نهادم سرخوشیها،ناخوشی ها را
ندیدم من به آیین کود کی یا هم جوانی را
د بستا ن رفتن و یک لا قبا یی ها به یاد آمد
ویاد آوردم از بی درد مردم کامرانی را
دبیرستان نمی دانی چه جانی برلبم آورد
گرفتم تا ز دولت یک جواز ِلقمه نانی را
فقط آن کودکان و، قلعه و،آموزگاری ها
چو یا دآرم نشاند در دل من شا د مانی را
سیه چشمی چنان طبع جوانم را به جوش آورد
که جاری کرد با سیل ِ غزل ،اشک نهانی را
یکی از آن غزل ها را به زودی آپ خواهم کرد
نشان ِدست و دل بازی وتاراج ِ جوانی را
به هنگامی که طفلی روی ِ دستت می رود ازدست
چه سود اربرد تیمی فی المثل جام جهانی را
چنان آش ِدهن سوزی نبود این عمر ِ بی حاصل
بیا ساقی نشانم ده تو کوی ِ بی نشانی را
(رها)چون تارو پود ِهستیت برباد رفت آن گاه
چه حاصل گر دهند ت وعده های آن چنانی را؟
تاریخ ارسال :
1391/4/26 در ساعت : 18:54:15
| تعداد مشاهده این شعر :
1010
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.