تويي دمپايي لنگه به لنگه
خدا میداند این ناصرچه خنگه
يه عمره تو كما بودي ميدوني
به جاي قلب در سينت یه سنگه
--------------------------------------------
هميشه اخمو و بي حس وحالي
نمانده از بر ت ديگر مجالي
بكي بايد كه تو شفته بماني
عجب بي دردي و نازك خيالي
----------------------------------------------
كرم كردي در اين چندين و چند سال
كه كشتي تو خودت را هي زدي بال
هراسان آمدي ترسان ميري
نمانده از برایت ذره ای حال
-----------------------------------
ربا دادی ،ربا خوردي تو چند سال
فنا کردی تمام مال و اموال
قيامت هم تو با آتش قرینی
عجب داري تو اونجا حال و احوال
-----------------------------------------
به تو هر چه گفتم خود شنوفتم
بجز از درد دل چیزی نگفتم
الهي كه ز عمرت خیر نبینی
مرا گولم زدی تا بله گفتم
-------------------------------------
ز پا افتاده بودي در خرابه
دل بي بي براي تو كبابه
دوسيخ گوجه بگير آخر كه امروز
نهارت رو بخور تو با روبابه
----------------------------------------
مو كه از شهر شيرازوم خدايا
دیونه نه ، که تن نازم خدايا
ميروم شاه چراغ عهدي ببندوم
که باشی سوز و آوازم خدايا
--------------------------------------
چه میخواهی از این دنیای فانی
همه ظلم است و بس نامهربانی
خوراكم از ازل خون جگر بود
سراسر امتحان است زندگاني
--------------------------------------------
الهي مي شكست ساق و قلمهات
سراغ من نمي آمد بابات
از آن عهدي كه بستم با تو مجنون
بسوزانم همه سر تا به پاهات
---------------------------------------------
الهي بشكنه دستت دو تا شه
دوتا پاهاي تو يك سو رها شه
ميمونه كله ي پوكت عزيزم
كه اونم با تبر از هم جدا شه
.........................................
اگه داري تو قصد زندگاني
شنو حرف مرا تا ميتواني
اگه گفتم ستاره ها رو بچين
مامان جونت نگه نمي تواني
کلمات کلیدی این مطلب :
طنز ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:24:15
| تعداد مشاهده این شعر :
879
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.