aشمر همین آل خلیفه است...
"شمر همین آل خلیفه است"
و حرمله همین ملک عبدالله است
امّا استادم قزوه!
من هیچ امیدی به مختار نمی بندم
از کجا معلوم مختار هنوز پِیِ روزی حلال باشد؟
درست است؛
شمر همین آل خلیفه است
اما کیان دیگر آن کیانی نیست که در مختارنامه دیدی
این بار کیان سر شمر را در معرکه ی کربلا و پیش چشمان زینب می بُرَّد.
استادم قزوه!
منّت هیچ کس را نباید کشید
من که راهی کربلایم
بگذار برای سر قلمم جایزه بگذارند
اما آنطور که می خواهم نقشه ی دنیا را بکشم...
بگذار سر قلمم را ببُرّند؛
بهتر.
این ها "خط" هایی است که نه با "قلم" بلکه با "خون" باید کشیدشان...
اصلاً مگر خون من از خون "آیات" قرمزتر است؟
بلند شو برادر!
تا بخواهی ابو اسحاق را از تلویزیون بکشی بیرون کربلا شده کرب و بلا...
من که رفتم
دیگران، خود مختارند بیایند یا نه....
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:27:28
| تعداد مشاهده این شعر :
979
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.