جانمازی برسان باز امامی که تویی
که روم در پی آن شور و قیامی که تویی
بروم تا حجر الاسود نورانی تو
حال گیرد دل از آن رکن و مقامی که تویی
گلورقهای مفاتیح تو را می خوانند
همنوا با همه ذرات به نامی که تویی
بین این پنجره ها نور تو می ماند و بس!
ماه میسوزد از این نور عظامی که تویی
در هوای توام ای روزۀ ربّانی من
در شب قدر تو و ماه صیامی که تویی
روشنی بخش شب شعر همه بیدل ها!
میدمد از لب آئینه پیامی که تویی
*****
کاش در فرصت پرواز از این پنجره ها
برسد بال به آن حسن ختامی که تویی