ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



وقف تماشا
پر از وقف تماشا کرد قرآن سر او را
کمی (مادر) تلاوت کرد چشمان تر او را
 
کمی مادر به قربانت شود بارید سروی را
که حسرت می­برد جبریل باغ بستر او را
 
پر از شوق تماشا بود مادر، ناگهان اما
پریشان شد نگاهش نازکای حنجر او را

به خود لرزید پنهان کرد کودک را در آغوشش
مبادا دست نامردی بدزدد گوهر او را
 
مبادا تیر زهرآلوده ­ای، شمشیر برّانی
بریزد خون نور دیدگان همسر او را
 
مبادا گرمی خورشید تابستان بسوزاند
گلوی دومین دردانه­ی پیغمبر او را
 
مبادا ناگهانِ خیزرانی، تاولی، سنگی
برنجاند بهار پر شمیم پیکر او را
 
مبادا تشنگی... ـ مادر چه می­ گوید؟ ـ  بخشکاند
فرات آن لبان هم چو حوض کوثر او را
*
عجب دلشوره­ ا ی... می­ ترسد از روزی که بدخواهان
بیازارند در زنجیر قلب خواهر او را
 
عجب دلشوره­ ای...می ­ترسد از روزی که نامردان
بیفشارند در کف گوشوار دختر او را

عجب دلشوره­ ای انگار باید منتظر باشد
ببیند روی نیزه لاله­ های پرپر او را
 
عجب دلشوره­ ای ، ای وای تیری چشم در راه است
که بشکافد گلوی نازنینِ اصغر او را
 
عجب دلشوره ­ای ، کم­کم به چشم خویش می­بیند
دو دست غرق خون افتاده­ی آب آور او را
*
چه بی ­پروا می­ آید سایه­ ای از دور، می ­ترسد
تماشا می­ کند با اشک برق خنجر او را
 
تماشا می ­کند...تا راستای قتلگاه آمد
که شاید بشنود هل من معینِ آخر او را
 
تماشا می­ کند ، حالا پسر مانده است و یک مادر
که هم پای اسیران نوحه می­خواند سر او را
 
 

موضوعات :  عاشورایی ، آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/9/16 در ساعت : 11:29:55   |  تعداد مشاهده این شعر :  923


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1392/9/16 در ساعت : 15:44:31
واقعا متاثر شدم از خواندنش
اجرتان با ارباب بي كفن
مرضیه مرادی
1392/9/16 در ساعت : 16:51:17
سلام و سپاس
محمدمهدی عبدالهی
1392/9/16 در ساعت : 15:38:35
سلام و عرض ادب بزرگوار
بسيار زيبا بود
التماس دعا
اجرتان با اباعبدالله
عبدالله عمیدی
1392/9/18 در ساعت : 10:42:37
سلام
آفرین
مهمان مهرش باشید
داود نصیری
1392/9/17 در ساعت : 0:49:30
سلام
زیبا بود و حزین
در پناه سیدالشهدا باشید
دکتر آرزو صفایی
1392/9/16 در ساعت : 12:10:7
درود بانو
خواندمتان
نویسا بمانید
مرضیه مرادی
1392/9/16 در ساعت : 13:6:12
سلام
شما هم همین طور عزیز
صمد ذیفر
1392/9/16 در ساعت : 16:40:34
سلام.
بانو مرادی گرامی .
ماجور باشید . زیبا و دلنشین و محزون سروده اید .
دلشوره ها عالی است.
عجب دلشوره­ ای انگار باید منتظر باشد
ببیند روی نیزه لاله­ های پرپر او را.
شفاعت شان نصیب تان .
مرضیه مرادی
1392/9/16 در ساعت : 16:51:9
سلام و سپاس
مرضیه عاطفی
1392/9/16 در ساعت : 12:45:52
سلام
شعرتان واقعا دلشوره آور بود
آفرین به فضاسازی تان
اجرتان محفوظ و همواره آیینی باشید
یا علی(ع)
مرضیه مرادی
1392/9/16 در ساعت : 13:6:49
سلام
سپاس
رضا محمدصالحی
1392/9/16 در ساعت : 17:28:6
عجب دلشوره ­ای ، کم­کم به چشم خویش می­بیند
دو دست غرق خون افتاده­ی آب آور او را
*
چه بی ­پروا می­ آید سایه­ ای از دور، می ­ترسد
تماشا می­ کند با اشک برق خنجر او را


درود بر شما

عالی ..........ماجور باشید
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 1 ماه و 15 روز و - ساعت و 38 دقیقه و 06 ثانیه است همراه شماییم 445653486.806 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 2,389 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,717,857
logo-samandehi