از عاشقاشفتگی ها ...
1
کاش میشد دوست را برداشت
در جلد شاهنامه فرو رفت
یکی تهمینه باشیم
دیگری رستم
که به خوابگاه دشمن درآیی مست
و جز ستبرانگی حرفی نگویی
*
کاش دستانت آنقدر حقیقت داشت
که حضور تابلویی عتیق در موزه
آنقدر که کتاب های رنگ پریده
پشت سرش ورق بخورند
نقاشی ها پچپچه
*
کاش میشد عشق را پیچید
و چون طعم تازه ای تعارف کرد
*
از بهشت به درختی
از درخت به الواری
از الوار به تکه چوبی
و نگاهی که گر بگیرد دوزخ
چه بوسه هایی که در افریقا پنهان نمی شود !
*
من از فال ها بیرون میزنم
از آینه ها لبخند
اتفاقی می شوم بر تخت بیمارستان
گنجشکی بی جهت
آواره ی بی هوایی هایت
*
چطور این ای کاش ها را جمع کنم
شعر را ساده بگیرم
و برای بیشمار بار
گیلاسی شوم
که برای شراب های اتفاقی خوش است
هوای دوستت دارمی دارم
حتا رگ ریزم اگر کنی هر وقت .
*
عشق را ناخن میجوم هر صبح
*
گوش کن
مارکز مرده است
و پیر مرد سالهای وبا
از فراموشی مرزها می ترسد
از تابوتی که بی تفاوتی توست
*
گذر نامه ام را مهری بر لب است
و قطاری می آید
که از کوپه های تنهایی پر است
خیال می کنم کسی می دود
و من روی روزنامه های عصر
تشییع می شوم .
……………………………………………………………………………………………….
2
عشق
دریاچه ایست کر و لال
که هر روز کنارش مینشینی
و سخت دل مویه می کنی
فقط هیچوقت نمی فهمی کی
جسدت را از دلش بیرون می کشند
بیرون
www.sherastan.ir
تاریخ ارسال :
1393/2/3 در ساعت : 12:36:15
| تعداد مشاهده این شعر :
707
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.