..........
به تلاطم زدگانیم که امواج شدیم
دست در دست نبی راهی معراج شدیم
سینه را چون سپر عشق نمایان کردیم
همچو آیینه شکستیم که آماج شدیم
دستِ خالی چو گره گشت همه فهمیدند
سالها در گذرِثانیه تاراج شدیم
ابر نازل شد و مِه دور وبرش در دَوَران
مُحرم عشق وصالش شده،حُجاج شدیم
بی نیاز از دل و دلداده و دلبر بودیم
تا نگاهی که به عشق آمد و محتاج شدیم
ما همان گمشدگانیم که پیدا گشتیم
حال بر گمشدگان معنی منهاج شدیم
بر ره عشق نشستیم ،رهایش نکنیم
اگر از قلب خلایق همه اخراج شدیم
...........