با سلام به همه ی دوستان
این روز ها هر جا و همه جا سخن از اختلاس است ، آن هم نوع کلانش ، به یاد قصه ای افتادم مربوط به سالها پیش که تحویلدار بانک پول اضافه پرداخته بود و ......
پول اضافه
صندوقدار بانک شنیدم به اشتباه
میلیون ریال در عوض صد هزار داد
فهمید مشتری که چه شد ، لیک با شتاب
پول اضافه را توی کیفش قرار داد
شیطان ز راه ، به به و چه چه کنان رسید
او را ز شرمساری وجدان فرار داد
با خویش گفت ، بانک به ما لطف کرده است
در حیف و میل پول ، به خود اختیار داد
گفتند گنج یافته ای ؟ گفت ممکن است
خندید و جوک مبادله کرد و شعار داد
دعوت نمود از همه ی دوستان خویش
در یک فضای دنج ، به آنان نهار داد
در راه خانه گوشی همراه ساکتش
غرغرکنان ، به قول خودش ، قارقار داد
پندار کرد خانمش از خانه زنگ زد
با خنده گفت هان ، چه کسی افتخار داد ؟
صندوقدار بانک ، ... الو گفت و مثل ریگ
چندین و چند فحش ِ بد و آبدار داد
ناگاه لرزه بر تنش افتاد و گفت وای
پول اضافه دست من امروز کار داد
تا رفت پا بپا شود و راه گم کند
یک دستبند نو ، مچ او را فشار داد
یک روز در کلانتری شهر ماند و بعد
او را پلیس ، گوشه ی زندان حصار داد
بعد از دو روز از خر شیطان پیاده شد
پول اضافه را پس ِ آن بانکدار داد
.............
لک می زند همیشه دل ما برای پول
اما هوا پس است ، نباید شعار داد
طرح ِ چهار صفر که از پول شد جدا
بر اسکناس ، شهرت برگ چنار داد
با پول نقد ، کار به سامان نمی رسید
بانک آمد و به مشتریان اعتبار داد
میلیون که نه ، حساب تریلیون که باز شد
کم کم به اختلاس ، کمی اقتدار داد
کی می شود گزارش این اختلاس را
حتی به طنز در خبری انتشار داد
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )