ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«رسول خوبی ها»
«رسول خوبی ها»
 
یک نفر مهربان تر از خورشید قصد دارد به آسمان برود
بنشیند به روی شانه ی ابر، بنشیند به بیکران برود
 
امشب از آسمان فرشته ی وحی، حتم با او قرار دارد باز 
باید این راه را به تنهایی خود به دیدار میهمان برود
 
غار از امروز آبرومند است، دیگر آن سنگ و سقف خالی نیست 
شهرت او درست بعد از این تا فراسوی این جهان برود
 
همسرش- این همیشه ی تاریخ – باید امشب مواظب اش  باشد
پا به پای رسول خوبی ها تا سر کوه بی امان برود
 
بعد یک عمر بردگی، مردی دارد از کعبه می رود بالا
مردی از زنگبار، می خواهد به سراپرده ی اذان برود
 
دیر گاهی است شهر در رنج است، چشم یاری از این و آن  دارد
منتظر تا پزشک قصّه ی ما یک شب آخر سراغ شان برود
 
آرزوی بزرگ او این است، از خدا خاضعانه می خواهد،
کودکان گرسنه ی این شهر دست هاشان به سمت نان برود
 
از غم دختران زنده به گور شانه هایش به لرزه می افتد
آه! ازاین درد سخت تر، هر روز به سر خاک دختران برود؟!
 
هر شب از خانه می زند بیرون،می رود از خدا بخواهد، تا
عادت ناپسند این مردم از سر شهر، بی گمان برود
 
خبر آورده اند دشمن او سخت افتاده است در بستر 
قصد دارد که صبح فردا زود به ملاقات او دوان برود
 
حرف های نگفته ی این مرد، این زلال، این همیشه بارانی 
مثل یک شعر عاشقانه ی محض گل کند تا عمیق جان برود
 
راوی از متن می رود بیرون تا مخاطب بدون واسطه ای 
پا به میدان قصّه بگذارد، ساده تا اوج داستان برود
کلمات کلیدی این مطلب :  غار،کعبه،زنده به گور،رسول،دخترن ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1397/1/26 در ساعت : 9:58:21   |  تعداد مشاهده این شعر :  556


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 1 ماه و 15 روز و - ساعت و 33 دقیقه و 52 ثانیه است همراه شماییم 445653232.852 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 2,241 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,717,709
logo-samandehi