بسم الله النّور...
غزل خانم گوهرشاهی مرا به یاد غزلی فاخز و زیبا از حضرت عبدالجواد ادیب نیشابوری (اعلی الله مقامه) انداخت که در چنین وزنی گفته است:
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند
من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال
که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند
خدای را ز تو بر من عنایتی ست بزرگ
اگر فسون رقیب از منت جدا نکنند
چگونه ماه فلک دانمت که ماه فلک
به دست، جام نگیرد به بزم،جا نکند
من از جفات نترسم ولی از آن ترسم
که عمر من به جفات اینقدر وفا نکند ....
البته یکی دو شاعر قبل از مرحوم ادیب هم در چنین وزن و با چنین ردیف و قافیه ای غزل سروده اند.
نمی دان خانم گوهرشاهی با رویکرد به این غزل ، شعر خود را پرداخته اند یا نه؟
و اما به نظر من در ابیاتی از غزل خانم گوهرشاهی مصراعهای اول و دوم دچار تشتّت شده اند و با هم در ارتباط نیستند.به عنوان مثال بیت اول که قاعدتآ بایستی برخوردار از حسن باشد و یا بیت قبل از بیت مقطع.
نکته ی آخر این که اگر در بیت زیر شاعر ارجمند از «غبار» به جای «که گرد» استفاده می کرد( و بکند) بیت را سلالت افزونتر می شود:
که گرد حادثه پایش به دامنت نرسد
خدا هوای تو را از قضا نگه دارد.......
غبار حادثه پایش به دامنت نرسد....
والسّلام.