هیچ چیز مشکل تر از دوری و رنج یار نیست
چون امید وصل دارم، بهر من دشوار نیست
شب همه تا صبح بیدارم به یاد روی او
شب همی گریم که دانم چون کسی بیدار نیست
دیدگانم پر ز اشک و دل چو لبریز غم است
حرف ها را دل نویسد، لازم گفتار نیست
مردم بی عشق، کورانند اندر زندگی
عاشقی باشد گناهم، هیچ گل بی خار نیست
ای صبا! پیغام من را فاش گو بر دلبرم
این گلِ من، بهترین گل هاست، در گلزار نیست
بارها از فرط غم، من روی بر چاه آورم
همچو مولا راز گویم، چون کسی دلدار نیست
هر چه می خواهد دلت، آن کن؛ بجز آزار من
آرزویی جز به وصل تو مرا در کار نیست
این دل بی طاقتم، در عشقِ تو دیوانه شد
این حکایت ها که با یار است، با اغیار نیست
«خوشنوا» را عیب منما، این گناه دل بود
همچو ماهی در مثل در گنبد دوار نیست
محمد حسین محمدی (خوشنوا)- آستانه اشرفیه
دیوان هدیه یار، غزل 134: ص481
ناشر: میراث ماندگار
تاریخ ارسال :
1399/4/1 در ساعت : 9:41:56
| تعداد مشاهده این شعر :
38
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.