دلا حذر کن از این چند روزِ دل آزار
بسی است دیو دو رو در زمانه، مردم خوار
مباز دل به کسی بی هدف که نشناسد
که تا جان گذری کار بس بود دشوار
هوای نفس نباشد مرا که دل دادم
مرا بس است همان وعده و محبت یار
خدای حفظ نماید ز دیده ی حسدان
که باشی از همه، هستِ جهان برخوردار
اگر به وصل من آیی کنم چنان کاری
که غرق آن کُنمت تا شوی که سیمین سار
دلم گرفته شد از شعر و مدح بی جایم
مکن دگر تو فراموش، باش بس بیدار
تو را زیان چه رسد کام من روا گردد
کنار من بنشینی، مرا شوی دلدار
بزرگوار خدایا به حق پیغمبر
روا نما همه حاجاتِ ما از این اسرار
دعای خیر نمایم کسی که یار من است
هر آنکه یاور ما نیست، خوار گردد زار
شرابِ شرع خورم از قدَح ندارم شرم
شوم که وصلِ محبت هماره بر دلدار
فدای روی نکویت، بکن تو امدادی
کنم هماره تو را در دل خود استفسار
عزیز من اگرم گاه تند و تیز گفتم
کنم که بر درگاه حق، صد استغفار
خلاصه هر چه که هستم که دوستت دارم
اگرم کم است، بگویم که صدهزاران بار
مرا چه غم که تو باشی کنارِ من دیگر
اگر حسد بنماید هر چه هست، دَیّار
به «خوشنوا» ز کرم، یک قدم محبت کن
به پیش باز بیایم، تو را هزاران بار
محمد حسین محمدی (خوشنوا) -آستانه اشرفیه
دیوان کامل هدیه یار ص 606 - غزل 253
ناشر: میراث ماندگار